اسمش را ميشود به طور خلاصه «مينگذاري افکار عمومي» گذاشت. اينکه آنقدر روي اعصاب مردم راه بروند که بتوانند همراهي قشر خاکستري جامعه را در حوادثي چون آبانماه سال گذشته بصورت حداکثري جلب کنند. بايد هر ايراني از ايراني بودنش متنفر باشد.
گروه سياسي خبرگزاري فارس ـ محسن صميمي: اسمش را ميشود به طور خلاصه «مينگذاري افکار عمومي» گذاشت. اينکه آنقدر روي اعصاب مردم راه بروند که بتوانند همراهي قشر خاکستري جامعه را در حوادثي چون آبانماه سال گذشته بصورت حداکثري جلب کنند. بايد هر ايراني از ايراني بودنش متنفر باشد.
هرچند اين پروژه مدتهاست به عنوان يکي از ارکان مبارزه نرم عليه جمهوري اسلامي دنبال ميشود، اما در ماههاي اخير، به طور معنادار و گسترده و متنوعي اين مينگذاريها افزايش يافته و سازماندهيدار شده است.
بنظر ميرسد عوامل مختلف معاند با نظام درصدد اين هستند که بار ديگر با تمسک به رسانه، افکار عمومي را به سرمنزل مقصود خود رهنمون کنند و در اين راه به نظر ميرسد مدتي است با اقدامات خرابکارانه، ايجاد شايعات يا پررنگ کردن اخبار منفي افکار عمومي را ملتهب ميکنند.
*فرزندکشي
ماجراي قتل رومينا
اواسط خردادماه بود که خبري مبني بر قتل فجيع يک دختر 12ساله به دست پدرش و به وسيله داس، تبديل به يکي از مهمترين محورهاي رسانهاي کشور شد و همين مساله بلافاصله به يکي از مهمترين عناوين خبري رسانههاي بيگانه تبديل شده و موجي از ناراحتي اجتماعي را در پي داشت.
رسانهها تا روزهاي متمادي ابتدا به بررسي اصل حادثه و دليل و چگونگي قتل و سپس به بررسي علل، زمينهها و ريشه اين اتفاق پرداخته و سخنها در مورد آن گفتند.
ظاهرا ماجرا از اين قرار بود که دختري 12ساله پس از دوستي با پسري که ظاهرا 28ساله بوده، قصد ازدواج با او را داشته ولي خانوادهاش با اين وصلت مخالفت ميکنند و به همين دليل با آو فرار ميکند ولي پس از شکايت پدر با عنوان آدم ربايي، دختر در دام قانون ميافتد. پدر نيز با جلب نظر پليس او را به خانه برده و در فرصتي سر او را با داس از تن جدا ميکند.
ماجرا بسيار غمانگيز و ناراحت کننده است و قطعا ريشه در برخي ناهنجاريهاي فرهنگي، اجتماعي و اي بسا اقتصادي دارد ولي سوال اينکه چرا به يکباره اين ماجراي تلخ، از لاي تمام اخبار فجيع صفحات حوادث روزنامهها سر از تيتر يک رسانهها درميآورد.
اما رومينا تنها اولين زنجيره از سلسله پرداختهاي رسانهاي ضد انقلاب به مقوله قتل ناموسي بود ولي آخري نبود.
در حين گزارشهاي پرطمطراق رسانهها در مورد رومينا، به يکباره خبر قتل دختر ديگري در کرمان به دست پدرش تبديل به حلقه دوم اين سلسله شد.
ريحانه عامري دختر 22ساله اي بود که بر اثر پرتاب يک ميله توسط پدر، بواسطه حالت نامناسب رواني پدرش به قتل رسيد و بار ديگر به صدر تحليلهاي رسانههايي چون بيبي سي فارسي تبديل شد.
غير از اين دو مورد که بيش از همه مورد پرداخت رسانهاي قرار گرفت، موارد متعدد ديگري هم از دل اخبار حوادث کشور بيرون کشيده شد که اين مقال در پي تفصيل آن و بيان گسترده مصاديق نيست.
*آتشسوزيهاي گسترده و مشکوک
**آتشسوزي زاگرس
آتشسوزي جنگلهاي زاگرس و مراتع و مناطق حفاظت شده در جنوب و غرب زاگرس اولين جرقه بود.
در دهههاي اخير يکششم مساحت جنگلهاي زاگرس به دلايل گوناگون از بين رفتهاست. بر طبق آمارهاي منابع طبيعي استان، ۷۵ فقره آتشسوزي در جنگلهاي استان کهگيلويه و بويراحمد در سال ۹۵ رخ داد که در اين آتشسوزيها ۹۵۰ هکتار از جنگلهاي کهگيلويه و بويراحمد در آتش سوخت.
همچنين در سال ۹۶ نيز تا پايان آذرماه، ۱۱۰ آتشسوزي در جنگلها و مراتع استان رخ داد که در آنها، ۷۰۰ هکتار از جنگلهاي استان در آتش سوخت.
در سال ۹۸ نيز ۳۶۴ هکتار از جنگلها و مراتع استان دچار آتشسوزي شدهاست. مديرکل حفاظت محيط زيست کهگيلويه و بويراحمد عامل اغلب آتشسوزيها را در سال گذشته عامل انساني بيان کردهاست و به گفته وي يکي از دلايل اصلي آتشسوزي در اين مناطق آتش زدن کاه و کلش مزارع کشاورزي است.
وزش باد شديد، دسترسي سخت منطقه، وسعت زياد، شرايط بالاي علوفهاي مراتع، در کنار کمبود نيروي انساني و تجهيزات پشتيباني در عدم مهار و کنترل حريق نقش بسزايي دارند.
اين آتشسوزيها بايد جلوگيري و رسيدگي شود ولي اينکه امسال اين آتشسوزي بولد ميشود، سوال برانگيز است. رسانه دولتي انگليس که همواره در پوششي خيرخواهانه پروژههاي بزرگ امنيتي و سياسي را بصورت نرم دنبال ميکند، به صورت گسترده اين آتشسوزيها را پوشش داد.
اين آتش سوزي هم مانند ماجراي رومينا در پرونده قتل ناموسي، اولين بود ولي آخرين نبود.
**جنگلهاي شمال
جنگلهاي شمال هم اواخر خردادماه بود که دچار حريق شد و اينبار هم رسانه سلطنتي انگليس اين اتفاق را پوشش حداکثري داد.
**کلينيک سينا اطهر
آتشسوزي جنگلها از حيث منابع طبيعي خسارتبار بود ولي حادثه آتش سوزي و انفجار کلينيک سينا اطهر تهران با 19کشته مي توانست موج منفي بدتري را به جامعه تزريق کند بنابراين رسانههاي معاند بيکار ننشستند.
* انفجارهاي مشکوک
فاز ديگر عمليات رواني، موضوع انفجارهايي است که در بخشي از آنها شائبه عمد هم وجود دارد.
**انفجار در پارچين
5تيرماه 99 بود که خبر انفجار همراه با نوري شديد در شرق تهران به خبر اصلي رسانهها تبديل شد.
سخنگوي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح در اين باره گفت که «اين صدا مربوط به انفجار يک مخزن گاز در منطقه عمومي پارچين بوده و تلفاتي نداشته است.
وي افزود: «يک مخزن گاز در منطقه عمومي پارچين منفجر شد که اين انفجار توسط عوامل آتشنشاني و اطفاء حريق کنترل و مهار شد و به لطف خدا هيچ تلفاتي نيز به همراه نداشته است».
رسانههايي چون بيبيسي اما به راحتي از اين حادثه عبور نکردند و تا توانستند بر آن پر و بال دادند.
فراواني پرداخت رسانهاي کانال تلگرامي بيبيسي حاکي از اين است که اين خبر نيز مورد پرداخت جدي اين شبکه قرار گرفته است. اين اما اولين انفجار نبود.
انفجار شرق تهران اما اولين انفجار نبود و در روزهاي آتي نيز اين روند ادامه داشت.
پنجشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۹ بود که خبري مبني بر انفجاري شديد در يکي از سوله هاي تاسيسات هستهاي نطنز مخابره شد.
بهروز کمالوندي سخنگوي سازمان انرژي اتمي ايران روز يکشنبه ۱۶ تير ۹۹ تأييد کرد که آتشسوزيها ميتواند توسعه و توليد سانتريفيوژهاي پيشرفته را براي يک زمان متوسط کند.
همچنين سازمان انرژي اتمي يکشنبه (۱۵ تير ۱۳۹۹)، تأييد کرد که حادثه نطنز «خسارات قابل توجهي» به بار آورده که روند نصب تجهيزات گريز از مرکز در اين سايت را در «ميان مدت» با تأخير روبرو ميکند.
به زودي گمانهزني هايي مبني بر احتمال يک اقدام خرابکارانه توسط رژيم صهيونيستي يا عناصر ديگر ضد انقلاب نقل محافل رسانهاي شد و در همين راستا روزنامه نيويورک تايمز روز 13تيرماه در مطلبي مدعي شد که اسرائيل عامل انفجار نطنز بوده است.
اين خبر که به ظاهر از سوي يوسيکوهن رييس موساد منتشر شده بود، مورد حمله آويگدور ليبرمن قرار گرفت و مقامات صهيونيست سعي کردند به نوعي دامن خود را از اين اشتباه بزرگ احتمالي پاک کنند.
وراي ماهيت اين انفجار، نقش اين انفجار در تکميل پازل ناامنسازي فضاي رواني کشور، در اين پروژه نيز به وضوح قابل مشاهده است.
*شايعات انفجار
**شايعه انفجاري در گرمدره و شهر قدس
بامداد جمعه 20تير خبري مبني بر شنيده شدن انفجاري شديد در منطقه غرب تهران حوالي گرمدره و شهر قدس منتشر و بزودي تبديل به يکي از مهمترين اخبار شد.
ليلا واثقي فرماندار قدس اخبار اين انفجار را شايعهاي بيش ندانسته و در توضيح گفت: «هيچ انفجاري در شهرقدس و حتي گرمدره کرج اتفاق نيفتاده و قطعي برق مربوط به روبهروي بيمارستان ۱۲ بهمن در ساعت ۲۲ شب گذشته به مدت ۵ دقيقه بوده است».
حتي گزارشهايي از مردم حاضر در اين منطقه نيز حاکي از اين بود که کسي صداي انفجار نشنيده است ولي در واقع اين بمب خبري يکي دو روز رسانههاي بيگانه بود.
**انفجار در کارخانه فولاد ميبد يا مجتمع هستهاي؟!
روز سهشنبه ۱۷ تيرماه انفجاري در مجتمع اورانيوم ميبد حوالي يزد در شبکههاي مجازي خبرساز شد اما سازمان انرژي اتمي جمهوري اسلامي آن را تکذيب کرد.
اين خبر اما چيزي نبود که رسانههاي معاند بيخيالش شوند. العربيه رسانه سعوديها علي رغم اطلاعيه سازمان انرژي اتمي از ماهيت اين انفجار، تلاش کرد که ضمن مرتبط کردن ان با تاسيسات هستهاي ميبد، آن را با انفجارهاي ديگر اين روزها مرتبط کند.
در حالي که يک مسئول آتشنشاني ميبد گفت «از اول امسال تا کنون بيش از پنج انفجار و آتشسوزي در کارخانه فولاد ميبد رخ داده که بيشتر به دليل سرريز شدن مواد مذاب و نفوذ آب به جدارههاي ميانه کوره بوده است»، اين رسانه سعودي با درج عکسي از مجتمع هستهاي ميبد، سعي کرد زنجيره انفجار در سايتهاي هستهاي کشور را در فضاي رواني کشور پررنگ کند.
همان روز و چند ساعت قبل، انفجار مهيبي در کارخانه «سپاهان بُرش» در «باقرشهر» ورامين در جنوب تهران رخ داد که باز به خوراک رسانههاي معاند تبديل شد.
ايراناينترنشنال در گزارشي سعي کرد ضمن انعکاس اين خبر، به نوعي آن را با ديگر اتفاقات اين روزها مرتبط کند.
قطعنامه شوراي حکام عليه ايران
31خردادماه بود که سه کشور اروپايي در يک اجماع سازي عليه ايران توانستند قطعنامهاي را به تصويب برسانند که علي رغم غير الزام آور بودن، به باور برخي کارشناسان، زمينه قطعنامه اي در ماههاي آينده است که ميتواند تحريمهاي جديد و مضاعفي را عليه کشورمان تحميل کند.
با اين تحليل، فشار مضاعفي بر افکار عمومي در ماه هاي آتي مفروض است که اين فشار با پيوست رسانهاي مضاعفتر خواهد بود.
*نامه موسوي خوئينيها
حال در چنين شرايطي است که برخي شخصيتها و جريانات سياسي از فضاي رواني ايجاد شده در جامعه سوء استفاده کرده و خودي نشان ميدهند.
نامه محمد موسوي خوئينيها در اين شرايط که هم مدام مردم اخبار ناراحتکننده ميشنوند و هم مشکلات زيادي ناشي از معضلات اقتصادي دارند، مصداق بارز يک سوء استفاده سياسي يا همکاري سياسي با جريان رسانهاي ـ امنيتي خارجي است.
هرچند تجربه نشان داده جنبش سبزي که سال 88 رسما ميداندار آشوبهاي خياباني بود و اتفاقا از نزديکان سياسي مرد خاکستري اصلاحات نيز هست، هيچ احترازي از بههم ريختگي اوضاع کشور ندارد که هيچ؛ بلکه از آن به عنوان اهرمي براي فشار به مردم و حاکميت استقبال نيز ميکند.
در چنين شرايطي است که خوئيني ها جرات ميکند که بنويسد: «بر زبان بسياري از مردم در کوي و برزن و در برخي محافل و مجالس، سخناني ميرود که از عمق بياعتقادي و بياعتمادي نسبت به مديريت کلان و مديران کشور حکايت ميکند».
عدهاي اين انتقاد را به نوشته خوئينيها وارد کردند که چرا پيشنهادي براي بهبود امور کشور نمي دهد؟ حال اين که به نظر ميرسد اين نامه درصدد بهبود امور نيست و صرفا قرار است در يک موضع اپوزيسيوني تکميلکننده پازل رسانهاي دشمن بوده و اصلاحطلبان را در جبهه معترضين به وضع موجود قرار دهد؛ اين در حالي است که به باور بسياري از فعالان سياسي اين اصلاحطلبان هستند که بايد پاسخگوي نابسامانيهاي متعدد چه در حوزه اقتصادي و اجتماعي و چه حوزه سياست خارجي کشور باشند.
علي رغم اينکه ماهيت تعدد و تراکم اخبار منفي در يکي دوماه گذشته هنوز مشخص نشده، ولي مستمسک رسانههايي شده که تلاش ميکنند آن را به سوي يک ياس ملي سوق دهند.
حال، رسانههاي داخلي، کنشگران سياسي داخل کشور و مسئولين کشور هستند که ميتوانند با سياستگذاري دقيق، از اتفاقات بد در آينده پيشگيري کرده يا بر آتش آن بدمند.
انتهاي پيام/